محل تبلیغات شما

روشن آذر



سکانس خارجی - روز - کنار استخر بیمارستان پرویز پرستویی (مرتضی): حالا می فهمم که اسممو از دفتر مهربونیات خط نزدی؛فراموشم نکردی. .با منی و مواظب من.اما ای کاش مهربونیات کامل بشه، حالا که دستمو گرفتی و تا نیمه آوردی خواهش می کنم خوب تمومش کن. به من اطمینان کن. من قدر روشنی رو بیشتر از دیگران می دونم. اگر از تاریکی بیرون بیام؛ تا پایان راه با تو خواهم بود . بید مجنون - ساخته مجید مجیدی این فیلم زیبا را امشب برای اولین بار دیدم.
یک طبقه زیر زمین. پر از اثاث. پر از گرد و خاک. پر از خاطره. پر از بو و صدا. پر از تکرارهای ماضی. پر از مضارع های متوقف. شده است دل من. که دیگر برنگشته ام به آن. سفر مرا وادار به ترک این خانه کرد. سفری بی پایان. اما چه کنم که انسانم! و هر کجا که باشم. یاد با من است. یاد دل که نزدیک است. و هرچه دور شده باشم. چون بخار نازک روی شیشه. این فاصله پاک می شود. و من می رسم به آن طبقه ی پر حادثه.
یادداشت : همسرم می گوید : ( بنویس که رسم نامه نوشتن و از طریق نامه حدیث دل گفتن و به مسائل و مشکلات جاری پرداختن را تو از آغاز جوانی داشتی؛ تا گمان نرود که تنها بوی تلخ مرکب و صدای سنتی فلم به نوشتن وادارت کرده است ) و نوشتم. چهل نامه کوتاه به همسرم - مرحوم نادر ابراهیمی
* مامان ، ما فقیر شدیم؟ زویا همیشه به نیکولاس حقیقت را گفته بود + بله فقیر شدیم. دیگر یک خانه بزرگ و چند تا ماشین نخواهیم داشت. اما تمام چیزهای مهم را داریم .جز پدرت. اما عزیزم ، یکدیگر را داریم. و همیشه در کنار هم خواهیم بود. یادت هست از روزگار تبعید نیکولاس (تزار بزرگ روسیه) و الکساندرا و بچه ها به سیبری ، چه چیزهایی برایت تعریف کردم؟ آن ها خیلی شجاع بودن و همه چیز را یک ماجرا می دانستند.آن ها همواره به یاد داشتند آنچه اهمیت دارد این است که در کنار
متاسفانه یک میل شدید به دیوانگی درون من رو به رشد است. با آگاهی کامل از این احساس و تمایل، به آن میدان بیشتری می دهم و اختیاراتم را به آن می سپارم. از خدا می خواهم در هر لحظه از این مسیری که پیش گرفته ام؛ مراقب و پشتیبانم باشد. این دخترک بی تاب و بی قرار درونم چرا آرام نمی شود؟ چرا زمانیکه آرام می گیرد؛ با اختیار خودم، شعله ورش می کنم؟ سخت است. درک حس و حالم برای خودم هم سخت است. کمی به فاصله و آرامش نیاز دارم.
یه شبه مهتابی بود رنگ چشماش آبی بود اما تو چشمای من هرچی بود بی تابی بود هرچی بود بی تابی بود یه پرنده که نگاش پرشه از آرزوهاش اگه بال داشته باشه میتونه وایسه رو پاش مثل آهو توی دشت مه تا مهتابی میگشت که دلم پر زدو رفت روگل بوسه نشست گل بوسه پرکشید توی برکه ماه رو دید مثل جنگ ماه و مهر ماه رو از تو برکه چید دم باد بی کسی تکیه دادن به کسی گل لاله عباسی یه سبد یه عباسی دم باد بی کسی تکیه دادن به کسی گل لاله عباسی یه سبد یه عباسی ترانه سرا : فرهاد شیبانی
تئاتر فاخر و ارزشمند خاطرات و کابوس های یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی را توصیه می کنم از دست ندهید. آنچه روح مخاطب را با احساس و طرز فکر نویسنده و کارگردان هم سو می سازد؛ استفاده از تلفیق هنر و معانی ست. دیالوگ های فخیمه و غیر کلیشه ای نقش جامه دار، می تواند باورهای کهنه و رسوب کرده ی اسطوره ساز بیهوده را در ذهن مخاطبین نسل جوان حاضر پاک کند. با چالش کشیدن شخصیت محبوب تاریخ ایران، میرزا تقی خان فراهانی، می توان شرایط فعلی و هر
سکانس شب - حیاط - خارجی عزت الله انتظامی ( رسول رحمانی ): بگو نه؛ بگو نمی خوام بگو و راحتم کن. حیثیتم. آبروم. منم تا زنده م مثل دخترای خودم ازت نگه داری می کنم؛ شایدم عزیزتر از اونا. از اولم نیتم همین بود. یهو گرفتار شدم. یهو اسیر شدم. ( بغض و گریه ) به من بگو تو جای پدر منی. بگو این حرفا قبیهه. دلم نمیاد جوونی تو به پای من حروم کنی. اونم یه زندگی پنهونی. ترس رسوایی. سر زدنای گاه و بی گاه فاطمه معتمد آریا ( نوبر ): اگه راضی باشم چی؟

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آب به چاله ریز گروه جغرافیای ناحيه يک کرمانشاه