سکانس شب - حیاط - خارجی عزت الله انتظامی ( رسول رحمانی ): بگو نه؛ بگو نمی خوام بگو و راحتم کن. حیثیتم. آبروم. منم تا زنده م مثل دخترای خودم ازت نگه داری می کنم؛ شایدم عزیزتر از اونا. از اولم نیتم همین بود. یهو گرفتار شدم. یهو اسیر شدم. ( بغض و گریه ) به من بگو تو جای پدر منی. بگو این حرفا قبیهه. دلم نمیاد جوونی تو به پای من حروم کنی. اونم یه زندگی پنهونی. ترس رسوایی. سر زدنای گاه و بی گاه فاطمه معتمد آریا ( نوبر ): اگه راضی باشم چی؟ 24- با درد بساز؛ چون دوای تو منم... در کس منگر که آشنای تو منم...
22- آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ
21 - در باب خرده و کلانی که هر زندگی سالمی دارد...
بگو ,تو ,یهو ,شدم ,گاه ,زندگی ,از تو ,پای من ,به پای ,تو به ,جوونی تو
درباره این سایت